۱۳۸۷ دی ۷, شنبه

بناهای تقویمی نجومی ایران


(سپاس از دوست عزیز آقای مهندس م.سلیمی که در شکل گیری وبلاگ مرا راهنما بودند)
تصویر روبرو، چهارتاقی ریوند (خانه دیو) از توابع
سبزوار که جزو بناهای تقویمی میباشد، نشان میدهد.
عکس از: جمال الدین فرشته خصلت
(صبح اولین روز زمستان 87)
به نام خداوند جان و خرد
کزین برتر اندیشه برنگذرد

چو ایران نباشد، تن من مباد...

دوست گرامی!

امید من به این است که بتوانیم در راستای نگرش نیاکان خود و عملکرد آنها گامی هرچند خرد برداریم.
سال 85 از نمایشگاه کتاب تهران بازدید میکردم که نگاهم کتابی افتاد با عنوان "بناهای تقویمی و نجومی ایران"!!! خریدم.
اثر پژوهشی ارزشمندی از استاد فرزانه آقای رضا مرادی غیاث آبادی.
دراین اثر، بناهای کهنسالی معرفی شده اند که "تقویم" هستند! گاهشمارهایی در نقاط مختلف ایران ما، در دل دشتها و سینه کوهها!
یک نمونه تقریبا سالم از این گونه بناها، چهارتاقی نیاسر (کاشان - نیاسر) است که میتوانید زایش و پنهان شدن خورشید را در انقلابهای تابستانی و زمستانی و اعتدالین مشاهده کنید.
به یاد دارم که در جستجوهای خود درشبکه روزی به پژوهش سازمان میراث فرهنگی سبزوار درباره "آتشکده آذر برزین مهر" برخوردم. گروهی لهستانی به سرپرستی استاد ارجمند آقای عبد الله زاده ثانی، بنایی را کاووش می کننند درمنطقه کوهستانی ریوند از توابع سبزوار (سبزوار- ریوند - روستای فشتنق) از این رو یاران ایران دوست خود را فراخواندم و سفری گروهی شکل گرفت و دراردیبهشت ماه سال 86 راهی شدیم. از سبزوار به سمت شاهرود، پس از طی کردن حدودا 1 ساعت به جاده ی شوسه مانند روستای فشتنق رسیدیم. راهی شدیم... نرسیده به روستا امامزاده ای در دل دشت وجود دارد به نام امامزاده قاسم (ع)..... شروع راه از کنار این امامزاده است....
دشت، تپه، کوه ورودخانه ای بی آب..... مسیر بستر رودخانه است. گم شدیم!!! دو تن از اهالی روستا را دیدیم و راه را یافتیم.....
پس از حدود 5 ساعت پیاده روی و کوه پیمایی به بنایی سنگی برخوردیم که روی صخره ای دربالای کوهی طنازی میکرد. وه! یادگار گذشتگان! چه زیبا و چه عجیب در آن منطقه! چه گویا آمیزه ای از عشق و تلاش!
پایین صخره قرار گرفتیم سازه ای آهنی نصب شده بود که گویا سازمان میراث فرهنگی سبزوار برای بالا بردن مصالح و ... ما نیز از همان سازه مدد گرفتیم و بالارفتیم............... به محض ورود به نگاهم یک "چهار تاقی" دید!!!!!!!!!!!!!!!!!!! بی درنگ ذهنم به یاد کتاب "بناهای تقویمی و نجومی ایران" افتاد و از اینجا بود که جرقه ی کاووش در من و دوستان زده شد....
یادش به خیر سفر خوبی بود .

به تهران باز گشتیم و از طریق شبکه، آدرس ایمیل استاد آقای غیاث آبادی را یافتم و مکاتبه شروع شد. عکس بنا را ارسال کردم و تماسهای تلفنی آغاز شد و مطالعه، تحقیق را شروع کردم و بارانی از تجربه ها و اطلاعات ارزشمند استاد به سویمان روانه شد.
قرار شد روز اول تابستان (انقلاب تابستانی) آنجا باشیم و طلوع خورشید تن طلایی را عکس بگیریم....
با یاران همیشگی، دوستان عزیزم آقایان سینا شریعتمدار و مصطفی اعتماد راهی شدیم..... شب را در چهارتاقی چادر زدیم و اندازه گیریهای اولیه از بنا را به انجام رساندیم. چه زیبا بود آن شب... سکوت و تاریکی و بادی نوازشگر! چه زیبا بود ماه از بین ستونهای کهن! چه گرمی داشت چای و نوای عشق ما با آن سرای دیرپابرجا!

پیش از من و تو بسیار
بودند و نقش بستند
دیوار زندگی را
این گونه یادگارا

وین نغمه ی محبت
بعد از من و تو ماند
تا در زمانه جاریست
آواز باد و باران
آواز باد و باران
(استاد شجریان پاینده باشی)

نزدیک صبح هر لحظه به لحظه منتظر زایش خورشید بودیم

خورشید تن طلایی
زمین برات هلاکه
نگو طلا که پاکه
چه منتش به خاکه
زمین که عاشق توست
حیفه تو شب بمیره
حیفه سراغتو از
ستاره ها بگیره

وه! زایش خورشید.....
از بین ستونهای چهارتاقی، بی مانند بود! چه بیقرار بودیم ما....
وقتی به تهران رسیدیم با استاد قراری ترتیب دادیم و یافته را به تفصیل بررسی کردیم. شکی باقی نمانده بود که چهار تاقی ریوند یک بنای تقویمی است. اما، بررسی بیشتری نیاز بود....

با اینکه مسیر طی شده را به GPS ذخیره کرده بودیم و در نرم افزارهای نجومی زمان و زاویه طلوع و غروب خورشید را پیدا کرده بودیم اما به دلیل اینکه افق چهارتاقی وابسته به کوههای سربه فلک کشیده است، بنابراین تنها راه به اثبات رسیدن تقویمی بودن چهارتاقی دیدن طلوع و غروب خورشید در انقلابهای تابستانی و زمستانی بود. پس روز 28 آذرماه 87 به قصد دیدن طلوع خورشید در اولین روز زمستان راهی سبزوار شدیم....
این بار هسمفر من، دوست ارزشمند آقای "مبین منصور" بود...
با وجود بارش برف شدید در تهران و اخبار نه چندان دلخواه شب هنگام ساعت 19.30 از ترمینال آرژانتین راهی سبزوار شدیم.... به یاد دارم که تنی چند از دوستان به ترمینال آمده بودند که ما را از رفتن بازدارند!!!! صبح به سبزوار رسیدیم. پس از صرف صبحانه راهی سازمان میراث فرهنگی سبزوارشدیم تا ریاست سازمان را ببینیم و درباره کاووشهای چهارتاقی به همراه گروه لهستانی گفتگو کنیم. آقای رئیس حضور نداشتند. پرسنل محترم سازمان ازمعاونت سازمان، استاد ارجمند آقای عبدالله زاده ثانی وقت گرفتند و ما ایشان را در خانه ای با صفا، (خانه ی امین التجار مشهدی) که اکنون پژوهشکده بود، ملاقات کردیم. عجبا که به همراه همکار خود آقای قاسم هروی مشغول بررسی چهارتاقی بودند! به گرمی ما را پذیرفتند. از ایشان درباره ی دلایل آتشکده بودن چهارتاقی سوالاتی کردیم و دلایلی که حاصل پژوهش بود را شنیدیم. به آقای عبدالله زاده گفتم که 3 بار به چهارتاقی رفته ایم و امشب هم خواهیم رفت تا تقویمی بودن این بنا را بررسی کنیم. ایشان با دیدگاهی کارشناسی و اندوخته ای که حاصل تجربه های فراوان ایشان بود، اعلام داشتند که این بنا حتما کاربرد نجومی دارد. جالب بود برایم آقای عبدالله زاده میگفتند در ساخت چنین بناهایی اصولا افرادی که به مسائل اخترشناسی تبحر داشتند، حضور داشتند و از این حیث هم بنا را سازگار میساختند!!!!
همکار ایشان، آقای قاسم هروی نیز اعلام آمادگی کرد تا شب 28 آذرماه 87 راهی چهارتاقی شویم....
ساعت 11 شب از سبزوار راهی روستای فشتنق شدیم.... راننده ی آژانس خیلی مهربانانه قصد داشت ما را از ماندن در آن منظقه در آن شب بسیار سرد زمستانی منصرف کند، اما نمیدانست که عشق کار خودش را خواهد کرد!
ساعت 11.50 دقیقه شب هنگام از کنار امامزاده قاسم (ع) مسیر چهارتاقی را پی گرفتیم.... جایتان خالی! بسیار سرد، سکوت، تنهایی، تاریکی و بیابانی کوهستانی در پیش. ما 3 نفر بودیم و خدا!!!
ماه نظاره گر ما بود. از دوستان خواستم که چراغها را خاموش کنند تا عشق ماه را پذیرا باشیم که برای روشن کردن مسیر ما، مامور شده بود...
امشب در سر شوری دارم
امشب در دل نوری دارم
باز امشب در اوج آسمانم
رازی باشد با ستارگانم
امشب یک سر شوق و شورم
از این عالم گویی دورم
(یاد بانو "پروین" این هنرمند ایران زمین گرامی باد)

ساعت 3 نیمه شب بود که به قله رسیدیم.... سرما، سرما، سکوت، عشق، خدا، حرکت، جستجو برای دست آورد.... آقای هروی بوته ای خارا نشانمان داد که وقتی با پا زیر آن بوته میزد، یکجا کنده میشد. به ما بیابید و هیمن گونه بکنید. اطاعت کردیم. هم فعالیت بود و گرم شدیم و هم پشته ای قابل اشتعال بود که آتش از دل بیرون نهاد و ما را گرمی بخشید. سپاس کائنات یاریگر...
ساعت 4 صبح پای صخره چهارتاقی بودیم و هوا بسیار سرد بود، پیشنهاد دادم به دره برویم و با امکانات خود نسکافه بنوشیم و از گزند باد در ارتفاع کمی دور باشیم تا نزدیک طلوع برسد. جای شما خالی دره ای دورافتاده و تاریک، صدای آب رودخانه ای زلال و سکوتی ژرف و جان پناهی بی همتا، جملگی هدیه ای ارزشمند از یزدان پاک برای جستجوگران عاشق.... حای شما خالی در آن فضا، نسکافه داغ داغ....
نزدیک طلوع بود بالا رفتیم. به ورودی چهارتاقی که رسیدیم شفق در جنوب شرقی پدیدار بود. پایه دوربین و وسایل را مهیا کردیم. GPS زمان و طول و عرض جغرافیایی را نشان میداد. ثبت کردیم. چهار جهت اصلی دوباره بررسی شد. دوربین درست رو به جنوب قرار گرفت (با سپاس از دوست عزیزم سینا شریعتمدار که دوربینش را با عشق به ما سپرد) هر 4 دقیقه 1 عکس گرفته میشد و زمان، سرعت و عدد دیافراگم ثبت میشد ( با سپاس از همقدم عزیز آقای مبین منصور) پس از نیم ساعت نور خورشید نشان میداد کاملا از جنوب و در محور بنا طلوع نخواهد کرد.... دوربین و سه پایه را به سمت شرق مایل کردیم.....
وه! طلوع خورشید!!!! زایش نور!!!! چه زیبا و با شکوه، چه چشم نواز و روح فزار از بالای قله ی کوهی با ما عشق بازی میکرد.... جایتان خالی ..

چوخورشید تابان برآورد سر
سیه زاغ پران فرد برد سر
(فردوسی)

5 دقیقه بیشتر وقت نداشتیم، میبایست سریعا عکسها را میگرفتیم. باید پشت ستون پهار تاقی میرفتیم و عکسها را میگرفتیم. اما پشت ستون مورد نظر را دره بود! پرتگاهی با شیب تند و جسور! من که دستمان از سرما سرخ شده بود و بی حس پایه دوربین را میگرفتم، دوربین را در حالت تایمر قرار میدادم و بدن خود را خم می کردم به پشت ستون، بالای پرتگاه. دستم از سرما یخ زده بود! اما به شدت پایه دوربین را میگرفتم. با این امید که عکس خوبی گرفته شود! مبین هم از پشت مرا میگرفت. در همین حال آقای هروی آتشی افروخته بود و چای آماده بود. دوربین را زمین میگذاشتم، سریعا دست خود کمی گرم میکردم و باز عکسی دیگر....
همین عکسها در بررسی های پایانی در تهران، زیر نظر استاد فرزانه آقای غیاث آبادی دلیلی شد بر اثبات چهارتاقی ریوند که بنایی است پاربرجا، یادگار نیاکان، یک تقویم زنده، آمیزه ای از عشق و عقل. باشد که چونان پدران و مادران خود با تلاش بسازیم برای باشندگان و آیندگان...
یادشان گرامی و راهشان بی پایان باد....













با تشکر از استادان، دوستان و همراهان گرامی، آنان که با محبت مرا همراهی کردند:


استاد آقای رضا مرادی غیاث آبادی، استاد آقای عبدالله زاده ثانی، دوست عزیزم سینا شریعتمدار، یار گرامی مصطفی اعتماد، همقدم بی مانند مبین منصور، دوست عزیز و ارجمند آقای قاسم هروی و ....


******************************************************


شرح بیشتراین پزوهش همراه باعکسها و نقشه ها در سایت زیر موجود است:


http://www.ghiasabadi.com/khaneh_div.html


*************************************************************



با شما هستم خواننده گرامی در صورتی که اطلاعات بیشتری خواستید از طریق ایمیل زیر تماس بگیرید:
جمال الدین فرشته خصلت
jamaleddin1976@yahoo.com
















هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر